حکايت موسي و قارون

حق تعالي گفت قارون زار زار
خواند اي موسي ترا هفتاد بار
تو ندادي هيچ باز او را جواب
گر بزاري يک رهم کردي خطاب
شاخ شرک از جان او برکندمي
خلعت دين در سرش افکندمي
کردي اي موسي به صد دردش هلاک
خاکسارش سر فرودادي به خاک
گر تو او را آفريده بوديي
در عذابش آرميده بوديي
آنک بر بي رحمتان رحمت کند
اهل رحمت را ولي نعمت کند
هست درياهاي فضلش بي دريغ
در بر آن جرمها يک اشک ميغ
هرک را باشد چنان بخشايشي
کي تغير آرد از آلايشي
هرک او عيب گنه کاران کند
خويش را از خيل جباران کند