بفيروزي در اين قصر همايون
که بادا تا به نفخ صور معمور
به شادي بزم سلطان قصب پوش
که دل را ذوق بخشد ديده را نور
جمال ملک و دين شاه جوانبخت
که باد از تخت و تاجش چشم بد دور
صرير کلک او را دهر محکوم
نفاذ امر او را چرخ مامور
مدامش بخت بر اعدا مظفر
هميشه رايت عاليش منصور