شماره ٤٣٠: آمد بهار و شد در و ديوار لاله رنگ

آمد بهار و شد در و ديوار لاله رنگ
از جوش لاله شيشه پرباده گشت سنگ
از بس کشيد ابر به برتنگ باغ را
ميدان خنده بردهن غنچه گشت تنگ
باغ از بنفشه رخسار يوسف است
گرديده از تپانچه اخوان کبود رنگ
بتخانه فرنگ کن از باده مغز را
اکنون که گشت روي زمين صورت فرنگ
مطرب چه حاجت است کسي را که مي زند
بر سنگ خاره شيشه ناموس بي درنگ
چون سرو مي کند به نظر جلوه گردباد
از بس زدود دامن صحرا ز سينه زنگ
صائب درين دو هفته که گل جوش مي زند
چون داغ لاله باده لعلي مده ز چنگ