قامت ز آه شرط بود در نماز عشق
بي آب ديده نيست نمازي نياز عشق
خونابه اش به صبح قيامت شفق دهد
ناخن به هر دلي زندشاهباز عشق
گر در نماز عقل حضور دل است شرط
غير از حضور قلب نباشد نماز عشق
بيقدرتر ز اشک شرارست پيش شمع
نقد دوکون در نظر بي نياز عشق
آن ساز نيست عشق که گيرند گوش ازو
از پرده هاي گوش کند پرده،سازعشق
شبنم چه عقده بر نفس بوي گل زند؟
لبهاي سر به مهر چه سازد به رازعشق؟
چون سايه هماي خرد نيست رايگان
تا بر سر که سايه کند شاهباز عشق ؟
منصور راببين که چه از دار مي کشد
صائب خموش باش از افشاي راز عشق