موحدان که به ليل ونهار ساخته اند
به ياد زلف ورخ آن نگار ساخته اند
به اشک دل خوش ازان روي لاله رنگ کنند
به اين گلاب ازان گلعذار ساخته اند
ز لاله زار تجلي ستاره سوختگان
چو لاله با جگر داغدار ساخته اند
گشاده اند جگرتشنگان دهان طمع
زبس عقيق ترا آبدار ساخته اند
به وصل زلف ورخ او رسيدن آسان نيست
کليد گنج ز دندان مار ساخته اند
به هيچ حيله به آغوش در نمي آيي
مگر ترا زنسيم بهار ساخته اند
به رنگ شبنم گل برزمين نمي مانند
کسان که آينه را بي غبار ساخته اند
توانگرند گروهي که خانه خود را
زعکس چهره خود زرنگار ساخته اند
کمند همت ما نيست نارسا چون موج
محيط عشق ترا بي کنار ساخته اند
چراغ زنده دلي را که چشم بد مرساد
نصيب صائب شب زنده دار ساخته اند