شراب بيخودي در شيشه و ساغر نمي باشد
فروغ مهر در فرمان نيلوفر نمي باشد
چراغ طور در فانوس مستوري نمي گنجد
سپند شوخ را آرام در مجمر نمي باشد
در آب چشم مي بينند مردم صورت خود را
درين ماتم سرا آيينه ديگر نمي باشد
هميشه نعمت آماده است مهمان سليمان را
کسي کز خوان دل روزي خورد لاغر نمي باشد
نگردد جمع علم ظاهري با سينه روشن
صفا در چهره آيينه با جوهر نمي باشد
در آن هنگامه صد زخم نمايان بر جگر دارم
که غير از لب گزيدن بخيه ديگر نمي باشد
زخط گلرخان بردار صائب کام دل اينجا
که در فردوس اين ريحان جان پرور نمي باشد