اهل همت خرده خود پيش درويشان نهند
مايه داران مروت گنج در ويران نهند
با جگر خوردن قناعت کن که اين دون همتان
کفش پيش پاي مهمان پيشتر از خوان نهند
شد سخن در روزگار ما چنان کاسد که خلق
در شنيدن بر سخنور منت احسان نهند
محضر روي عرقناک است بر پاکي دليل
ساده لوح آنان که تهمت بر مه کنعان نهند
نيست دست اهل غيرت دست فرسود طبيب
منت درمان به جان از درد بي درمان نهند
داغ نوميدي است صائب گوهر بحر سراب
واي بر جمعي که دل بر وعده خوبان نهند