ناله ممکن نيست از دلهاي پرخون سرزند
چون شود لبريز جام، از وي صدا چون سرزند
از مزار ما حجاب آلودگان معصيت
سرو موزون در لباس بيد مجنون سرزند
صلح مي بايد به روي تازه از حاصل کند
مصرعي چون سرو از هر کس که موزون سرزند
مي توان تا در ته يک پيرهن با گنج بود
از ضمير خاک هيهات است قارون سرزند
سبزه مي آيد به دشواري برون از زير سنگ
از لب لعل تو حيرانم که خط چون سرزند
چون شراب پشت دار افزون شود کيفيتش
خط مشکين چون از آن لبهاي ميگون سرزند
بر کبودي مي زند چون رنگ آتش صاف شد
ورنه خط زودست ازان رخسار گلگون سرزند
حسن خواهد مهربان شد بر سيه روزان خويش
چون ازان رخسار صائب خط شبگون سرزند