شماره ٧٨٩: رحمت گرفته روي ز گرد گناه ما

رحمت گرفته روي ز گرد گناه ما
آيينه تيره روز ز روي سياه ما
هر قطره اي که در صدف ابر رحمت است
چون مهره گل است ز گرد گناه ما
بر جسم آنقدر که فزوديم همچو شمع
شد مايه زيادتي اشک و آه ما
ما چون حباب، تشنه محويم ازين محيط
سهل است موج اگر بربايد کلاه ما
ما در رکاب جذبه توفيق مي رويم
رطل گران چگونه شود سنگ راه ما؟
چون بحر در کشاکش موج است مضطرب
روي زمين ز ريگ روان گناه ما
ما را غلط به لشکر اصحاب فيل کرد
از دور ديد کعبه چو کوه گناه ما!
داريم چشم آن که شود روز بازخواست
سر پيش پا فکندن ما، عذر خواه ما
صائب که را گمان که سيه مست غفلتي
در شاهراه توبه شود خضر راه ما؟