شماره ٧٦١: دود از نهاد خلق برآرد گزند ما

دود از نهاد خلق برآرد گزند ما
افتد به کار شعله گره از سپند ما
دل بر نگارخانه صورت نبسته ايم
از شير ماهتاب شود آب، قند ما
هرگز چنان نشد که درين دشت پر شکار
دست افکند به گردن صيدي کمند ما
يک گام بر مراد دل خود نرفته ايم
در دست گمرهي است عنان سمند ما
بي طاقتان هلاک نسيم بهانه اند
از ماهتاب سوخته گردد سپند ما