شماره ٧٤١: گيرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟

گيرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟
کز خود کند مضايقه از ناز بوسه را
بيجاده اي است بوسه ربا آن عقيق لب
کز جذبه مي دهد پر پرواز بوسه را
جمعيت حواس بود رزق گوشه گير
باشد ازان به کنج لب، انداز بوسه را
من چون کنم، که مي کند آن لعل آبدار
چون ماهيان تشنه، دهن باز بوسه را
ترسم که گيرد آن لب ياقوت فام را
خوني که مي کني به دل از ناز بوسه را
سازد لب و دهان تو اي کبک خوش خرام
گيرنده تر ز چنگل شهباز بوسه را
زان لب که آب از نگه گرم مي شود
پوشيده دار چون گهر راز بوسه را
دندان به دل چگونه فشارم، که مي شود
لب بازکردنت پر پرواز بوسه را
بر لب چگونه مهر گذارم، که مي کند
خاموشي دهان تو آواز بوسه را
دندان به دل فشار کزان لعل آتشين
روزي بريده مي شود از گاز بوسه را
از کف عنان صبر چو سيماب برده اند
خوبان ز روي آينه پرداز بوسه را
دست نگاربسته سيمين بران کند
در عيدگاه وصل، سبکتاز بوسه را
اميد پاي بوس ندارم، مگر کنم
از آستانه تو سرافراز بوسه را
هر چند در گرفتن بوسم گرسنه چشم
آسان توان گرفت ز من باز بوسه را؟
چون کنج لب کجاست کز از بوسه زيب نيست؟
صائب من از کجا کنم آغاز بوسه را؟