شماره ٧٤٠: خال لب تو راهنمايي است بوسه را

خال لب تو راهنمايي است بوسه را
اين عقده، طرفه عقده گشايي است بوسه را
در جلوه گاه سرو قيامت خرام تو
هر نقش پا، بهشت جدايي است بوسه را
اميد بوسه ام به لب از خط زياده شد
آن خط سبز، مهر گيايي است بوسه را
سيماب را ز آينه لغزش بود نصيب
رخسار صيقلي چه بلايي است بوسه را!
پرهيز مشکل است ز رخسار نيمرنگ
رنگ شکسته کاهربايي است بوسه را
تا چون بود لبت، که سخن هاي سخت تو
رطل گران هوش ربايي است بوسه را
هر چند از دهان تو حرفي است در ميان
نقل و شراب روح فزايي است بوسه را
در عهد پاکدامني او، دل خودست
گر زان دهان تنگ، غذايي است بوسه را
من بسته ام لب طمع، اما عذار دوست
آيينه ضميرنمايي است بوسه را
هر گوشه اي که هست در اقليم حسن تو
کنج دهان بوسه ربايي است بوسه را
صائب نهفته زير لب تازه خط او
آب حيات روح فزايي است بوسه را