شماره ٧٣٥: طاعت کند سرشک ندامت گناه را

طاعت کند سرشک ندامت گناه را
ريزش سفيد مي کند ابر سياه را
نقصي به سرکشان ز تواضع نمي رسد
حسن از شکستگي شود افزون کلاه را
ز افتادگي به مسند عزت رسيده است
يوسف کند چگونه فراموش، چاه را؟
از عشق پاک، دايره حسن شد تمام
آغوش هاله ساخت کمربسته چاه را
تا گشت روشنم که به جايي نمي رسد
کردم گره چو لاله به دل دود آه را
مشکل که خط سبز به انصاف آورد
آن چشم نيم مست فراموش نگاه را
خواهد به صد نياز ز درگاه بي نياز
صائب دوام دولت عباس شاه را