شماره ٦٨٣: در ششدرست مهره اسير جهات را

در ششدرست مهره اسير جهات را
درهم نورد سلسله ممکنات را
بي نيش نيست نوشي اگر هست در جهان
در شيشه کرده اند حصاري نبات را
مطرب بجاست راه خرابات سر کند
کز دست داده ايم طريق نجات را
سودا نشد به زخم زبان از سرم برون
از دل نبرد خامه سياهي دوات را
مهمان بي طلب نبود بار بر کريم
از دل چگونه منع کنم واردات را؟
افسون برون نمي برد از مار کجروي
تبديل چون کنم به رياضت صفات را؟
چون موجه سراب به يک جا قرار نيست
در جلوه گاه حسن تو پاي ثبات را
تا خط سبز سر زد ازان لعل آبدار
عالم سيه به چشم شد آب حيات را
خط را تراش مانع نشو و نما نشد
راجع نساخت تيغ دو دم اين برات را
اين رشته را کند گره خامشي دراز
صائب کشيده دار عنان حيات را