شماره ٦٧٢: غم حساب ندارم ز مي پرستي ها

غم حساب ندارم ز مي پرستي ها
که نيست قابل تعبير، خواب مستي ها
به قدر آنچه شوي پست، سربلند شوي
گرفته ايم عيار بلند و پستي ها
نسيم جاذبه اي پيش راه ما بفرست
که گشت سد ره ما غبار هستي ها
که مي کند سر زلف حواس ما را جمع؟
به غير بيخودي عشق و خواب مستي ها
بگير سر خط عبرت ز قطع زلف اياز
کشيده دار عنان دراز دستي ها
به وصل او نرسيدم ز مفلسي صائب
سياه در دو جهان روي تنگدستي ها!