شماره ٦٧١: اگر چه خوش نبود سير بوستان تنها

اگر چه خوش نبود سير بوستان تنها
گرفته ايم اجازت ز باغبان تنها
بهار عمر، ملاقات دوستداران است
چه حظ کند خضر از عمر جاودان تنها؟
دل به پاکي دامان غنچه مي لرزد
که بلبلان همه مستند و باغبان تنها
دل مرا به نسيم حمايتي درياب
که يافته است بهار مرا خزان تنها
سزاي خيره نگاهان به آه من بگذار
که بارها زده بر قلب آسمان تنها
اگر حيا دهدم فرصت سخن، دارم
هزار حرف زباني به آن دهان تنها
من و دو چشم تر و خاک کربلا صائب
ز عافيت طلبان سير اصفهان تنها