شماره ٦٦٠: ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما؟

ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما؟
که خون مرده کند باده را پياله ما
اگر چه بلبل ما هيچ فصل نيست خموش
يکي هزار شود در بهار ناله ما
کجا به ديده ما هر ستاره مي آيد؟
به روي ماه گشوده است چشم هاله ما
ز چشم شور همان در شکنجه ايم مدام
اگر چه شد چو هما استخوان نواله ما
به لوح ساده ز ما همچو صبح قانع شو
که حرف، نقطه سهوست در رساله ما
کنيم چشم به تسخير او چگونه سياه؟
که رم ز سايه خود مي کند غزاله ما
به ما سپهر سيه دل چه مي تواند کرد؟
به روي داغ گشوده است چشم لاله ما
نباشد از دل خود چون کباب ما صائب؟
که غير شيشه کسي نيست هم پياله ما