شماره ٦٥٩: حديث خام مجوييد در رساله ما

حديث خام مجوييد در رساله ما
به مهر داغ رسيده است برگ لاله ما
چو جام لاله، مي ما چکيده داغ است
کراست زهره که بر لب نهد پياله ما؟
چو جامه حرم کعبه مي نهد بر چشم
به دست هر که فتد فردي از رساله ما
به داغ سينه مجروح ما مبين زنهار
که خنده در دهن کبک سوخت لاله ما
چو لاله با جگر گرم عشق مي بازيم
ز داغ خويش بود عنبرين کلاله ما
ز رزق ما فلک سفله باز مي گيرد
درين بساط اگر رم خورد غزاله ما
مکن ز خلوت آغوش ما تهي پهلو
که مه تمام شود در حصار هاله ما
عبث به سينه ما داغ مي نهد گردون
که چون سپند جهد مهر از قباله ما
به داغ عشق ملايم نمي شود صائب
دلي که نرم نگردد ز آه و ناله ما