شماره ٦٥٨: ز عمر باج ستاند مي دو ساله ما

ز عمر باج ستاند مي دو ساله ما
به آفتاب شبيخون زند پياله ما
ز بي قراري ما دردسر کشد بالين
شبي که دختر رز نيست در حباله ما
ز زير بال ازان سر برون نمي آريم
که رنگ گل نپرد از نسيم ناله ما
نشسته تا به کمر در ميان خاکستر
هنوز تشنه داغ است برگ لاله ما