شماره ٦٥٠: اگر به لاله شوي هم پياله در صحرا

اگر به لاله شوي هم پياله در صحرا
شود دو آتشه رخسار لاله در صحرا
خمار نرگس ليلي به چشم مجنون شد
يکي هزار ز چشم غزاله در صحرا
ز جاده ها چو رگ چنگ ناله برخيزد
اگر شود ز لبم پهن، ناله در صحرا
نمي شود دل پر خون گشاده از وسعت
که شد گره به جگر آه لاله در صحرا
فغان که حلقه سرگشتگي ز حيراني
احاطه کرده مرا همچو هاله در صحرا
مگر نسيم ازان زلف سرگذشتي گفت؟
که لاله ها شده مشکين کلاله در صحرا
ز کوه، دامن دشت جنون پر از سنگ است
شود نصيب که تا اين نواله در صحرا
به داغ آبله يابند دشت پيمايان
نشان پاي مرا همچو لاله در صحرا
هنوز از اثر دود آه مجنون است
سياه روزن چشم غزاله در صحرا
ترحم است به مجنون من که مي شکند
خمار سنگ ملامت به ژاله در صحرا
به چشم وحشت، مجنون دور گرد مرا
سواد شهر بود داغ لاله در صحرا
شده است کوچه و بازار پر ز ديوانه
به من شده است جنون تا حواله در صحرا
سياه خيمه ليلي در گريه مجنون
نهان به خون شده چون داغ لاله در صحرا
گل هميشه بهارست داغ من صائب
اگر بهار زند جوش، لاله در صحرا