شماره ٦٢٥: کجا به دام کشد سايه نهال مرا

کجا به دام کشد سايه نهال مرا
شکوفه خنده شيرست از ملال مرا
فروغ گوهر من از نژاد خورشيدست
به خيرگي نتوان کرد پايمال مرا
چنين که لقمه غم در گلوي من گره است
مي حرام بود روزي حلال مرا
چسان به خنده گشايم دهن، که همچون برق
لب شکفته بود مشرق زوال مرا
پي شکست من اي سنگ، پر بهم مرسان
که مي کند تپش دل شکسته بال مرا
فريب عشوه دنيا نمي خورم صائب
نظر به حسن مآل است نه به مال مرا