شماره ٦١٠: ز خاک کوي تو پرواز مشکل است مرا

ز خاک کوي تو پرواز مشکل است مرا
که از گراني جان، کوه بر دل است مرا
به صد اميد به نخل تو کرده ام پيوند
بريدن از تو به ناکام مشکل است مرا
هزار پله سبکبارتر بود قارون
ز تخم هاي اميدي که در گل است مرا
عجب که پاي ترا در نگار نگذارد
ز انتظار تو خوني که در دل است مرا
شود ز آيه رحمت گناهکار دلير
نظر به سبزخطان زهر قاتل است مرا
مکش ز دست من آن ساعد نگارين را
که خون ز دست تو بسيار در دل است مرا
ز نام من، به غلط هم دهن نسازد تلخ
همان که ياد لبش نقل محفل است مرا
پرست چون جرس از ناله ام بيابان ها
اگر چه راه سخن پيش محمل است مرا
همان که نقش مرا مي زند به تير از دور
به هر طرف که روم در مقابل است مرا
گهر به گرد يتيمي نمي رسد صائب
در آن محيط که اميد ساحل است مرا