شماره ٥٧٨: رسيدگي ز مطالب گذشتن است اينجا

رسيدگي ز مطالب گذشتن است اينجا
به مدعا نرسيدن، رسيدن است اينجا
خراب هر که شد، از سيل مي شود ايمن
علاج مرگ ز جان دست شستن است اينجا
وصال کعبه طلب مي کني، شتابان باش
که چوب منع، نفس راست کردن است اينجا
ز فکر توشه مکن دوش خود گران زنهار
که زاد راه، دل خويش خوردن است اينجا
غزاله اي که قرار از تو برده تسخيرش
کمند گردنش از خود گسستن است اينجا
به پاي سعي ره دور عشق طي نشود
علاج، هر قدم از خويش رفتن است اينجا
فتاده است ترا رشته نظر کوتاه
وگرنه تنگتر از چشم سوزن است اينجا
ز ديده نگران است روشنايي دل
که آفتاب، نظر باز روزن است اينجا
به ذره ذره چو ريگ روان درين وادي
به هر چه مي نگرم، گرم رفتن است اينجا
درين رياض اگر باغ دلگشايي هست
چو غنچه سر به گريبان کشيدن است اينجا
چو خوشه گردي دعوي مکش به عالم خاک
که برق تيغ حوادث به خرمن است اينجا
توان به زخم زبان برگ شادماني يافت
که خار را گل عشرت به دامن است اينجا
درين خرابه اگر هست شغل دلچسبي
به آه، خانه دل پاک رفتن است اينجا
نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شيشه خوردن است اينجا
ز سيل حادثه صائب زمانه خالي نيست
نه جاي راحت و هنگام خفتن است اينجا