شماره ٥٤٣: مژه مانع نشود اشک سبک جولان را

مژه مانع نشود اشک سبک جولان را
دامن بحر به فرمان نبود مرجان را
سرکشي لازم حسن است در ايام وصال
کعبه در موسم حج جمع کند دامان را
رخنه برق، هم از ابر به هم مي آيد
گريه هموار کند زخم لب خندان را
چين به پيشاني چون آينه خويش مزن
تنگ بر طوطي خوش حرف مکن ميدان را
آنچه بر روي من از سکه سيلي رفته است
به زر قلب، بدل چون نکنم اخوان را؟
ميزباني که بدآموز تکلف باشد
مي کند زود گران بر دل خود مهمان را
حکمت خشک اگر راهنما مي گرديد
غوطه در بحر نمي داد فلک يونان را
مي کشد بيش ستم هر که به ايمان علم است
که به سبابه رسد زخم فزون دندان را
طشتش از بام محال است نيفتد صائب
هر که بر خاک چو خورشيد کشد دامان را