شماره ٥٠٢: حسن کي در دل چون سنگ نمايد خود را؟

حسن کي در دل چون سنگ نمايد خود را؟
باده در شيشه بيرنگ نمايد خود را
عشق ازان شوختر افتاده که پنهان گردد
اين شرر در جگر سنگ نمايد خود را
در شب تار کند جلوه ديگر آتش
چهره زير خط شبرنگ نمايد خود را
تکيه بر دوستي چرخ مکن کاين مکار
به تو يکرنگ ز نيرنگ نمايد خود را
زود باشد که زند غوطه به خون چون طاوس
خودنمايي که به صد رنگ نمايد خود را
سنگ دندان پريشان سخنان است وقار
واي بر آن که سبک سنگ نمايد خود را
شود از بخت سيه، جوهر ذاتي ظاهر
جوهر تيغ اگر از زنگ نمايد خود را
عندليبي که شد از نغمه شناسان نوميد
به چه اميد به آهنگ نمايد خود را؟
خون کند در دل صياد ز پرکاري ها
آهوي وحشي اگر لنگ نمايد خود را
صائب آن حسن به سامان که نگنجد به خيال
چه قدر در نظر تنگ نمايد خود را؟