شماره ٤٦٥: مدار از منزل آرايان طمع معماري دلها

مدار از منزل آرايان طمع معماري دلها
که وسعت رفت از دست و دل مردم به منزلها
سيه شد بس که عالم از چراغ مرده دلها
نمي بينند پيش پاي خود را شمع محفل ها
دل بيدار مي بايد درين وادي، توجه کن
که من با پاي خواب آلود کردم قطع منزل ها
نصيب دور گردان گوهر سيراب چون گردد؟
ازان دريا که با اين قرب، لب خشکند ساحلها
بناي کعبه و بيت الصنم کردند بيکاران
گل و خشتي که بر جا مانده بود از کعبه دلها
زبان بستم، گشاد دل ز صد جانب درون آمد
نظر پوشيدم، از پيش نظر برخاست حايل ها
به نوميدي مده تن گر چه در کام نهنگ افتي
که دارد در دل گرداب، بحر عشق ساحل ها
نمي بود اين قدر خواب غرور دلبران سنگين
اگر مي داشت آوازي شکست شيشه دلها
به ليلي متهم دارند مجنون را، ازين غافل
که دارد گفتگوي مردم ديوانه محمل ها
هزاران عقده چون انگور در دل داشتم صائب
به يک پيمانه مي کرد ساقي حل مشکل ها