شماره ٤٥٦: فلک پرواز سازد آه را درد گران ما

فلک پرواز سازد آه را درد گران ما
پر سيمرغ بخشد تير را زور کمان ما
ز بي مغزان خدنگش گر چه پهلو مي کند خالي
همان چون قرعه مي غلطد به پهلو استخوان ما
به جز غفلت متاعي نيست ما گم کرده راهان را
جرس را چشم خواب آلود سازد کاروان ما
به احوال دل صد پاره عاشق که پردازد؟
ز تمکين گل نمي چينند طفلان در زمان ما
صداي خنده گل، کار بلبل مي کند صائب
ندارد احتياج نغمه سنجي گلستان ما