شماره ٤٥٠: خرابي باعث تعمير باشد بينوايي را

خرابي باعث تعمير باشد بينوايي را
که کوري کاسه دريوزه مي گردد گدايي را
کند با سخت رويان چرب نرمي بيشتر دوران
بود با استخوان پيوند ديگر، موميايي را
نباشد يک قلم تأثير با آه هوسناکان
به خون رنگين نگردد بال و پر، تير هوايي را
اگر در سير از چوگان يد طولي طمع داري
درين ميدان چو گو تحصيل کن بي دست و پايي را
نباشد ز اقتباس نور، چشم ماه را سيري
الهي هيچ کافر نشکند نان گدايي را
ندارد گريه افسوس با اعمال بد سودي
که در جنس آب کردن، مي فزايد ناروايي را
به مغزم بوي خون مي آيد امروز از تماشايش
که ماليده است بر چشم خود آن دست حنايي را؟
شود آسان دل از جان بر گرفتن در کهنسالي
که در فصل خزان، برگ از هوا گيرد جدايي را
ازان پهلو تهي از دوستداران مي کنم صائب
که نتوانم به جا آورد حق آشنايي را