شماره ٤٢٩: اگر چه رنگ آن گل مي برد از کار گلچين را

اگر چه رنگ آن گل مي برد از کار گلچين را
همان از شوخي بو مي کند بيدار گلچين را
به روي غير مي خندد نگار من، نمي داند
که رغبت مي فزايد از گل بي خار گلچين را
هوس را در حريم حسن رو دادن به آن ماند
که خار از دست بيرون آورد گلزار گلچين را
مرا از روي شرم آلود او روشن شد اين معني
که خواهد ديد آن گل پشت سر بسيار گلچين را
ز قرب بوالهوس در آتشم، با آن که مي دانم
که خواهد سوختن آن آتشين رخسار گلچين را
جگر را در ذوق داغش کرد گرم عشقبازي ها
به گلشن مي دواند گرمي بازار گلچين را
ز قرب بوالهوس صد خار دارم در جگر صائب
چسان بلبل تواند ديد در گلزار گلچين را؟