شماره ٣٦٣: برآتش مي گذارم خرقه پشمينه خود را

برآتش مي گذارم خرقه پشمينه خود را
نهان تا چند دارم در نمد آيينه خود را؟
کسي را مي رسد لاف زبردستي درين ميدان
که از دشمن نخواهد وقت فرصت کينه خود را
درين دريا حبابي چهره مقصود مي بيند
که کرد از کاسه زانوي خود آيينه خود را
چو طفلان هفته اي يک روز آزادي نمي خواهم
بدل با روز شنبه مي کنم آدينه خود را
مگر بي خواست آب رحم گرد ديده اش گردد
به دشمن مي نمايم سينه بي کينه خود را
نگنجد در ته دامان ساحل گوهر رازم
به دريا مي سپارم چون صدف گنجينه خود را
ميان اهل دل صائب نيارد سر بر آوردن
نسازد دوست هر کس دشمن ديرينه خود را