شماره ٣٥٩: مزن بر سنگ پيش سخت رويان گوهر خود را

مزن بر سنگ پيش سخت رويان گوهر خود را
به هر آيينه تاريک منما جوهر خود را
تو اي پروانه عاجز، تلاش قرب آتش کن
که من از گرمي پرواز مي سوزم پر خود را
ازان خورشيد بر گرد جهان سرگشته مي گردد
که بر فتراک صاحب دولتي بندد سر خود را
کسي تا چند پنهان چون زره زير قبا دارد
ز بيم تير باران حسودان جوهر خود را؟
نيم مجنون اگر در دامن گردون نيندازم
نهد گر بر سرم خورشيد تابان افسر خود را
نيامد مهر تابان بر سر بالين من صائب
به خون رنگين نکردم تا چو شبنم بستر خود را