شماره ٣٥٣: به دست خود کند بيدادگر بنياد دولت را

به دست خود کند بيدادگر بنياد دولت را
ستمگر لشکر بيگانه مي سازد رعيت را
دو چندان مي شود راه از ميان راه خوابيدن
به گورافکن، اگر داري بصيرت، خواب راحت را
ندارد بخيه اي غير از فشردن بر جگر دندان
اگر بر دل رسد زخمي ز دوران اهل غيرت را
مشو اي شمع از شکر هواداران خود غافل
که کفران سيلي صرصر کند دست حمايت را
سويداي دل آتش نمي شد تخم اميدم
اگر مي بود آبي در جگر ابر مروت را
نينديشد ز درد و غم دل خوش مشرب صائب
نسازد تنگ جوش خلق، صحراي قيامت را