شماره ٣٤٢: خدايا درپذير اين نعره مستانه ما را

خدايا درپذير اين نعره مستانه ما را
مکن نوميد از حسن قبول افسانه ما را
در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ريزد
به آب روي رحمت سبز گردان دانه ما را
زمين مرده احيا کردن آيين کرم باشد
چراغان کن به داغ خود دل ديوانه ما را
تو کز خون شير و نوش از نيش و گل از خار مي سازي
به چشم خلق شيرين ساز تلخ افسانه ما را
اگر چه بحر رحمت بي نيازست از حباب ما
به باد آستين مشکن دل پيمانه ما را
در آن شورش که نه گردون کف خاکستري گردد
ز برق بي نيازي حفظ کن کاشانه ما را
ز بيم گفتگوي حشر فارغ دار دل صائب
شفاعت مي کند عشقش دل ديوانه ما را