شماره ٢٨٢: بي کسي را کعبه مقصود مي دانيم ما

بي کسي را کعبه مقصود مي دانيم ما
خضر را شمشير زهرآلود مي دانيم ما
هستي مطلق بود از خودنمايي بي نياز
هر چه آيد در نظر نابود مي دانيم ما
نيست ما را وحشتي از برگريزان حواس
اين زيان ها را سراسر سود مي دانيم ما
بار منت برنمي تابد دل آزادگان
ترک احسان را ز مردم جو مي دانيم ما
آفتاب و ماه را با آن ضيا و روشني
ديده هاي شير خشم آلود مي دانيم ما
حق به دست ماست گر چشم از جهان پوشيده ايم
آسمان را خانه پردود مي دانيم ما
شورش محمود، عالم را اگر بر هم زند
از اياز عاقبت محمود مي دانيم ما
با دل بي آرزوي خويش مي بازيم عشق
رتبه اين آتش بي دود مي دانيم ما
برنمي دارد رعونت خاطر آزادگان
سرو را شمشير زهرآلود مي دانيم ما
حلقه در از درون خانه باشد بي خبر
ديده هاي باز را مسدود مي دانيم ما
دعوي هستي درين ميدان دليل نيستي است
هر که فاني مي شود موجود مي دانيم ما
در شبستان رضا تيغ زبان شکوه نيست
شمع ناحق کشته را خشنود مي دانيم ما
در دل هر کس که صائب آه دردآلود نيست
بي تکلف، مجمر بي عود مي دانيم ما