شماره ٢٦٢: با طلب مطلوب را همخانه مي يابيم ما

با طلب مطلوب را همخانه مي يابيم ما
نور شمع از جبهه پروانه مي يابيم ما
در غريبي، آشنا از آشنا هرگز نيافت
لذتي کز معني بيگانه مي يابيم ما
مي توان از نقطه اي دريافت صد طومار حرف
تار و پود دام را از دانه مي يابيم ما
موشکافان را نمي گردد صف مژگان حجاب
پيچ و تاب زلف را از شانه مي يابيم ما
مرغ زيرک درنمي يابد ز دام زير خاک
اين خطر کز سبحه صد دانه مي يابيم ما
از بلند و پست عالم آنچه مي آيد به چشم
چون صف مژگان به يک دندانه مي يابيم ما
از گشاد سينه مي بخشد خبر روي گشاد
وسعت ميخانه از پيمانه مي يابيم ما
چشم حق بين را نگردد کثرت از وحدت حجاب
نه صدف را گوهر يکدانه مي يابيم ما
دام در صيد دل ما بي گناه افتاده است
اين گره در کار خود از دانه مي يابيم ما
روي گردآلود خاک از سيلي طوفان نيافت
اين صفا کز گريه مستانه مي يابيم ما
صائب از ما کنج عزلت را به زر نتوان خريد
عشرت روي زمين در خانه مي يابيم ما
سالکان صائب نمي يابند از پيران خويش
آنچه از بازيچه طفلانه مي يابيم ما