شماره ٢٦٠: مهر خاموشي که گيرد از دهان زخم ما؟

مهر خاموشي که گيرد از دهان زخم ما؟
غير پيکانش که مي داند زبان زخم ما؟
دست و تيغي کو، که تا دامان درياي عدم
نگسلد چون موج از هم کاروان زخم ما
اي که از لعل لبت شور قيامت گرده اي است
رحمتي کن بر لب عاجز بيان زخم ما
خون به صد رنگيني اظهار شکايت مي کند
نيست در ظاهر زبان گر در دهان زخم ما
از دل مجروح ما خون گرد کلفت مي برد
تيغ سيراب است آب گلستان زخم ما
گرد الماس و نمک، پر در پر هم بافته است
راه مرهم نيست در دارالامان زخم ما
جوهر شمشير را چون موي آتش ديده کرد
الحذر از شکوه آتش زبان زخم ما
مي کند هر قطره خون، طوفان ديگر زير پوست
اختر ثابت ندارد آسمان زخم ما
هر غباري کز نمکدان تو مي گيرد هوا
هم ز گرد راه مي پرسد نشان زخم ما
بر دهان صبح، اختر بخيه نتوانست زد
چون برآيد بخيه از حفظ دهان زخم ما؟
خودنمايي شيوه ما نيست چون ناديدگان
هيچ کس صائب نمي داند نشان زخم ما