شماره ٢٥٢: در نظر واکردني گرديد طي پرواز ما

در نظر واکردني گرديد طي پرواز ما
چون شرر در نقطه انجام بود آغاز ما
آنچنان کز برگ گردد نکهت گل بيشتر
مي شود بي پرده تر از پرده پوشي راز ما
از نظر بستن ز دنيا شد دل ما کامياب
صيد خود را بازيافت در پوشيده چشمي باز ما
گر چه شد دست فلک از گوشمال ما کبود
مي تراود نغمه خارج همان از ساز ما
گر چه ما را هست در ظاهر پر و بالي چو تير
هست در دست کمان سر رشته پرواز ما
ما ميان معني نازک به دست آورده ايم
بهله در دل داغ ها دارد ز دست انداز ما
تيغ کوه قاف پيش ما سپر انداخته است
کيست عنقا تا تواند گشت هم پرواز ما؟
گوش تا گوش زمين ز آوازه ما پر شده است
گر چه از آهستگي نشنيده کس آواز ما
گوش خلق افتاده سنگين، ورنه گلها مي کنند
خرده خود را سپند شعله آواز ما
مي گدازد پرتو خورشيد تابان، ديده را
دست کوته دار اي روشنگر از پرداز ما
هر دلي کز بيضه فولاد سنگين تر بود
سينه کبک است پيش چنگل شهباز ما
ديگران از باده انگور اگر سرخوش شوند
هست صائب معني رنگين، مي شيراز ما