شماره ٢٣١: آه از زنگ کدورت پاک سازد سينه را

آه از زنگ کدورت پاک سازد سينه را
مي شود روشن ز خاکستر سواد آيينه را
گر مي روشن کند از مشرق مينا طلوع
صبح شنبه مي توان کردن شب آدينه را
مي توان در سينه روشن ضميران روي ديد
آب مي سازد فروغ اين گهر گنجينه را
زندگاني با فشار قبر کردن مشکل است
پاک کن از صفحه خاطر غبار کينه را
ديده آيينه را جوهر بود موي زياد
پاک کن چون صوفيان از علم رسمي سينه را
با بصيرت، چشم ظاهربين نمي آيد به کار
روزني حاجت نباشد خانه آيينه را
چون زره زير قبا، پوشيده از مردم کنند
موشکافان طريقت خرقه پشمينه را
خرقه پوشي، بر دو عالم آستين افشاندن است
چون گدايان رقعه حاجت مکن هر پينه را
در غم فردا سرآمد شادي امروز ما
ياد شنبه تلخ بر طفلان کند آدينه را
نيست صائب علم رسمي سينه صافان را به کار
مي کند مغشوش، جوهر صفحه آيينه را