شماره ١٨٥: خواب غفلت شد گران از بس ز خودبيني مرا

خواب غفلت شد گران از بس ز خودبيني مرا
سيل نتواند ز جا کندن ز سنگيني مرا
بود بي رنگي ز آفت جوشن داوديم
تخته مشق شکستن کرد رنگيني مرا
تا درين گلشن پر و بالم چو طوطي سبز شد
غوطه در زنگ قساوت داد خودبيني مرا
شد به من آب حيات از خاکساري خوشگوار
کرد دلسرد اين سفال از کاسه چيني مرا
گر شد از شيرين زباني قسمت طوطي شکر
نيست جز جوش مگس حاصل ز شيريني مرا
ديگران گر انتظار روز محشر مي کشند
محنت فرداست نقد از عاقبت بيني مرا
از حيات رفته صائب حاصل من حسرت است
نيست غير از دست پرخاري ز گلچيني مرا