شماره ١٨٣: تر نسازد گريه هاي ابر نيساني مرا

تر نسازد گريه هاي ابر نيساني مرا
جوهر ديگر بود در گوهرافشاني مرا
چون نباشم يک سر و گردن بلند از آفتاب؟
مي کند زخم تو بر گردن گريباني مرا
گر نمي شد دانه خال تو خضر راه کفر
سبحه مي انداخت در دام مسلماني مرا
در قيامت هم نخواهم از عتابش شکوه کرد
زين زبان بندي که کرد آن چين پيشاني مرا
عشق تا دست نوازش بر سر دوشم کشيد
عمر چون کاکل به سر شد در پريشاني مرا
از هوا گيرد خطر را کشتي من چون حباب
هر نسيمي مي تواند کرد طوفاني مرا
ظاهرم گو جلوه گاه صورت ديبا مباش
بس بود آيينه سان تشريف عرياني مرا