شماره ١٦٩: مشکل است از کوي او قطع نظر کردن مرا

مشکل است از کوي او قطع نظر کردن مرا
ورنه آسان است از دنيا گذر کردن مرا
بال من در گرد سر گرديدن گل ريخته است
از مروت نيست زين گلشن به در کردن مرا
نيست در کالاي من چون آب روشن پشت و روي
چيست يارب مطلب از زير و زبر کردن مرا؟
گر چه از شيشه است نازک تر دل بي صبر من
سينه پيش سنگ مي بايد سپر کردن مرا
پيش گل چاک گريبان باز کردن زود بود
شرم مي بايست از مژگان تر کردن مرا
در شکرزاري که موران کامراني مي کنند
نيست از انصاف محروم از شکر کردن مرا
دل چه باشد تا ز من بايد به پنهاني ربود؟
آخر اي بي درد، بايستي خبر کردن مرا
با چنين سامان حسن اي غنچه لب انصاف نيست
از براي بوسه اي خون در جگر کردن مرا
من که با ياد تو دنيا را فرامش کرده ام
از مروت نيست از خاطر به در کردن مرا
در بياباني که از نقش قدم بيش است چاه
با دو چشم بسته مي بايد سفر کردن مرا
از صدف صد پرده صائب کار من نازکترست
آب تلخ و شور مي بايد گهر کردن مرا