شماره ١٢٣: خواب وقت فيض در محراب مي گيرد مرا

خواب وقت فيض در محراب مي گيرد مرا
چون سگان در صبح دام خواب مي گيرد مرا
در مسبب گر چه از اسباب رو آورده ام
دل همان از عالم اسباب مي گيرد مرا
با حواس جمع، خود را جمع کردن مشکل است
دل درين منزل به چندين باب مي گيرد مرا
نفس ظلماني به ظلمت بس که عادت کرده است
دل چو دزدان از شب مهتاب مي گيرد مرا
مي تپم چون کبک، زير بال و پر شهباز را
دولت بيدار اگر در خواب مي گيرد مرا
لغزشي چون شبنم گل گر ز من صادر شود
جذبه خورشيد عالمتاب مي گيرد مرا
در بهاران تازه گردد داغ هر تخمي که سوخت
بيشتر دل از شراب ناب مي گيرد مرا
راه من دايم دو چندان مي شود از کاهلي
در مياه راه، صائب خواب مي گيرد مرا