شماره ١٠٦: بسته گردد راه جولان گردش افلاک را

بسته گردد راه جولان گردش افلاک را
گر زمين بيرون دهد آسودگان خاک را
عقده گوهر شود محکم تر از آب گهر
گريه مستانه نگشايد دل غمناک را
وسعت مشرب مرا در صد بلا انداخته است
هست در دل عقده ها از خوش عناني تاک را
از ضعيفان دست طوفان حوادث کوته است
کشتي نوح است هر موجي خس و خاشاک را
پرده شب شعله را بي پرده جولان مي دهد
زلف چون پنهان کند آن روي آتشناک را؟
زور مي با هر چه آميزد به معراجش برد
هيچ نخلي زير دست خود نسازد تاک را
من کيم تا صيد او باشم، که آهوي حرم
از نظربازان بود آن حلقه فتراک را
مورم اما خوشه چين خرمن دونان نيم
مي کنم شکر به اکسير قناعت خاک را
عالمي از راستگويي دشمن ما گشته اند
ما چه مي کرديم چون آيينه لوح پاک را
خيرگي دارد ترا محروم، ورنه گلرخان
همچو شبنم از هوا گيرند چشم پاک را
عقده هاي مشکل خود را اگر خرمن کنم
تنگ گردد راه جولان گردش افلاک را
صائب از بيداد، گردون ستمگر دست داشت
نيست از خون شهيدان سيري آن بي باک را