شماره ١٠٤: هر تنک ظرفي ننوشد خون گرم تاک را

هر تنک ظرفي ننوشد خون گرم تاک را
جامي از فولاد بايد آب آتشناک را
عقده دل را به زور اشک نتوان باز کرد
گريه نتواند گره از دل گشودن تاک را
عقل در اصلاح ما بيهوده مي سازد دماغ
چون جنون دوري از سر مي رود افلاک را؟
صائب از فکر گلوسوز تو لذت مي برد
هر که مي داند زبان شعله ادراک را