شماره ٩٣: آه باشد به ز زلف عنبرين عشاق را

آه باشد به ز زلف عنبرين عشاق را
اشک باشد بهتر از در ثمين عشاق را
آب حيوان است خوي آتشين عشاق را
آيه رحمت بود چين جبين عشاق را
مي کند ز آتش سمندر سير گلزار خليل
درد و داغ عشق باشد دلنشين عشاق را
آنچنان کز چشمه سنبل شسته رو آيد برون
پاک سازد ديده هاي پاک بين عشاق را
از تهي چشمي بود عرض گهر دادن به خلق
ور نه درياها بود در آستين عشاق را
غافلان گر در بقاي نام کوشش مي کنند
ساده از نام و نشان باشد نگين عشاق را
کوته انديشان قيامت را اگر دانند دور
نقد باشد پيش چشم دوربين عشاق را
گر چه از نقش قدم در ظاهرند افتاده تر
توسن افلاک باشد زير زين عشاق را
آسان سيران نمي بينند صائب زير پا
نيست پرواي غم روي زمين عشاق را