شماره ٥٣: ناله من مي زند ناخن به دل ناهيد را

ناله من مي زند ناخن به دل ناهيد را
گريه من تازه رو دارد گل خورشيد را
خط آزادي است از اهل طمع، بي حاصلي
عقده پيوند در دل نيست سرو و بيد را
نام شاهان از اثر در دور مي باشد مدام
جام مي دارد بلند، آوازه جمشيد را
کوکب اقبال و دولت شوخ چشم افتاده است
مشرق ديگر بود هر صبحدم خورشيد را
دوربيني کز مآل شادماني آگه است
تيغ زهرآلود مي داند هلال عيد را