شماره ٣٢: صوفيان بردند از ره چشم جادوي ترا

صوفيان بردند از ره چشم جادوي ترا
در کمند وحدت آوردند آهوي ترا
آستين افشاني بي جاي اين تردامنان
کرد محتاج شراري شعله روي ترا
تندباد بي اصول چرخ ارباب سماع
خصم تمکين ساخت نخل قد دلجوي ترا
زود باشد قرب اين پشمينه پوشان، همچو خط
در نظرها زشت سازد روي نيکوي ترا
ترسم آخر ذکر خير اختلاط اين گروه
بر زبان ها افکند لعل سخنگوي ترا
شرط دلسوزي است جان من، که صائب گاه گاه
بر فروزد از نصيحت آتش خوي ترا