شماره ١٨: من ملايم کردم از آه آسمان سخت را

من ملايم کردم از آه آسمان سخت را
نرم از آتش مي توان کردن کمان سخت را
سختي ايام را مردن تلافي مي کند
عذرخواهي هست چون مغز استخوان سخت را
گر نمي گرديد پيدا، مصرفي چون بيستون
ما چه مي کرديم چون فرهاد، جان سخت را
سختيي کان نيست ذاتي، زود زايل مي شو
مي توان کردن به آبي نرم، نان سخت را
نرمتر از مغز گردانيد در کام هما
زور بازوي قناعت، استخوان سخت را
نيست حرف نرم را تأثير در آهن دلان
ناوک از فولاد مي بايد نشان سخت را
قسمت منصور از دار فنا خميازه بود
من کشيدم گوش تا گوش اين کمان سخت را
ناله گرمي اگر صائب به فريادم رسد
مي کنم نرم آن دل نامهربان سخت را