شماره ٢: آنچنان کز رفتن گل، خار مي ماند به جا

آنچنان کز رفتن گل، خار مي ماند به جا
از جواني حسرت بسيار مي ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک رفتار مي ماند به جا
نيست غير از رشته طول امل چون عنکبوت
آنچه از ما بر در و ديوار مي ماند به جا
کامجويي غير ناکامي ندارد حاصلي
در کف گلچين ز گلشن خار مي ماند به جا
رنگ و بوي عاريت پا در رکاب رحلت است
خارخاري در دل از گلزار مي ماند به جا
جسم خاکي مانع عمر سبک رفتار نيست
پيش از اين سيلاب کي ديوار مي ماند به جا
غافل است آن کز حيات رفته مي جويد اثر
نقش پا، کي زان سبک رفتار مي ماند به جا
هيچ کار از سعي ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کز او آثار مي ماند به جا
زنگ افسوسي به دست خواجه هنگام رحيل
از شمار درهم و دينار مي ماند به جا
نيست از کردار، ما بي حاصلان را بهره اي
چون قلم از ما همين گفتار مي ماند به جا
ظالمان را مهلت از مظلوم چرخ افزون دهد
بيشتر از مور اينجا مار مي ماند به جا
سينه ناصاف در ميخانه نتوان يافتن
نيست هر جا صيقلي، زنگار مي ماند به جا
مي کشد حرف از لب ساغر مي پرزور عشق
در دل عاشق کجا اسرار مي ماند به جا
عيش شيرين را بود در چاشني صد چشم شور
برگ صائب بيشتر از بار مي ماند به جا