صوت نايي بشنو از آواز ني
تا ترا رهبر شود آن نيک پي
راز نايي مي کند ني آشکار
اين سخن از نعمت الله ياد دار
ميزنندش ني به آواز حزين
دردمند و زار مي نالد چنين
از حبيب الله کلام حق شنو
زين مقيد سر آن مطلق شنو
در همه آئينه اي او را نگر
بلکه هر آئينه اي او وا نگر
آينه باشد هزاران من يکي
هر يکي آن يک نمايد بي شکي
مظهرش اين است مظهر همچنين
آن يکي در هر يکي روشن ببين
آفتابي تافته بر آينه
مي نمايد آينه هر آينه
هر چه بيني صورت اسم وي است
صورت و معنيش جام پر مي است
اسم او عين وي و غير وي است
عين ما خود غير اسم وي کي است
عين ما در علم او عين وي است
علم عالم بي وجودش لاشيي است
مي دهد ما را وجود از جود خويش
مي دهيم او را ظهور از بود خويش
آبروي جام مي از مي بود
گر چه وي را هم ظهور از وي بود
جام در دور است و ساقي در نظر
جام مي بستان و ساقي مي نگر
يک زمان بر ديده بينا نشين
شاهد معني به هر صورت ببين
عالمي از نور او روشن شده
يوسفي پنهان به پيراهن شده
در محيط علم اعيان چون حباب
نقش بسته صورت اسما بر آب
عين ما بر ما اگر پيدا بود
هر چه ما بينيم عين ما بود
عين ما ماند حبابي پر ز آب
گر چه خالي مي نمايد اين حباب
بر تو مي خوانم ازين بيتي هزار
يادگير از نعمت الله يادگار